پرسش :
اين علم كلام جديد كه برخي مدعي علميت آن هستند بر چه مبنايي استوار است، در حالي كه فلسفه علم است، علم كلام ساختگي است در فلسفه از علت و معلول صحبت مي شود، موضوع كلام چيست؟
شرح پرسش :
پاسخ :
ماهيت كلام جديد
درباره ماهيت و چيستي كلام جديد، آراي مختلفي مطرح شده است اين واژه چند سالي است كه در ادبيات مذهبي ما رواج پيدا كرده است. نخستين اثري كه در اين زمينه، ترجمه و منتشر شد، كتاب « علم كلام جديد » اثري شبلي نعماني (1274ـ 1332 ه.ق ) مي باشد. بعدها اين واژه توسط استاد شهيد مطهري به كار گرفته شد و سپس در ميان دانشوران رواج پيدا كرد.
تلقي هاي مختلف از اصطلاح كلام جديد در بين دانشوران ما، آن را در هاله اي از ابهام قرار داده است. پرسش محوري كه در اين زمينه مطرح است، اين است كه آيا كلام جديد تفاوتي ماهوي با كلام قديم دارد و به عنوان علمي جديد به شمار مي رود، يا آن كه پسوند جديد صرفا به وجود مسائل و پرسش هاي نوين در حوزه انديشه كلامي اشارت دارد، بي آن كه دلالتي بر تغيير ساختار علم و تولد علمي جديد داشته باشد؟
ديدگاه هاي گوناگون در رابطه باتجدد كلام را مي توان دو دسته كلي تقسيم كرد:
در دسته اول كساني قرار دارند كه منكر علمي به نام كلام جديد هستند، بلكه آن رادر ادامه كلام سنتي دانسته اند كه در ضلعي از اضلاع تجدد يافته است. البته، هر يك از قايلان به اين ديدگاه، تقريري مختلف از آن دارند . كه ما در اين مقال به دليل رعايت اختصار فقط يك تقرير را ذكر مي كنيم كه نظريه غالب هم مي باشد.
دسته دوم كساني هستند كه كلام جديد را دانشي كاملا نوين دانسته اند كه جز اشتراك لفظي، نسبتي ديگر ميان آن و كلام جديد متصور نيست.
اما در اين ميان، قول ديگري هم هست كه از كلام جديد به عنوان نظام جديد يا كلامي هندسه معرفتي جديد كلام ياد كرده است، يعني كلام جديد هويتا (و نه بر حسب اشتراك لفظ) كلام است كه در همه اضلاع و ابعاد معرفتي خود تجدد يافته است.
1. منكرين كلام جديد
اين نظريه تجدد را وصف مسائل كلامي دانسته است؛ بدين معنا كه در گذشته بيش تر با مسائلي در حوزه خدا شناسي و معاد شناسي رو به رو بوده است، ولي امروزه مباحث بيش تر به قلمرو انسان شناسي و دين شناسي نظر دارند.[1] «... چون در گذر طبيعي زمان، مسائل و پرسش ها نو مي شوند، علم كلام نيز به لحاظ مسائلش چهره اي نو مي يابد»[2] بنابراين، كلام جديد، مسائل جديد كلامي است و تسميه كلام جديد بر اين مبنا، از باب تسميه شيئي به اسم مهم ترين ويژگي و جزء آن مي باشد.
ارزيابي اين نظريه
نظريه حصر تجدد كلام در مسائل، از جهات گوناگون قابل نقد و بررسي است كه در اين جا فقط به طرح چند نكته پيرامون آن مي پردازيم:
1. سرّ رواج اين تصوير از كلام جديد، اين است كه نخستين مواجهه فرد با كلام جديد، از طريق مواجهه با مسائل نوين است. اما توقف در اين مواجهه و عدم توجه به ساير ابعاد معرفتي كلام جديد و غافل ماندن از لوازم معرفتي مسائل نوين كلامي، موجب افتادن در دام مغالطه كنه و وجه مي گردد و اثري جز قطع هم زباني و همدلي با مخاطب نخواهد داشت.
2. تجدد پذيري در مسائل به معنايي كه در اين نظريه آمده است، مفهوم نسبي و تدريجي است. علم كلام مانند ساير علوم ، در رشد تاريخي خود به تدريج داراي مسائل جديد مي شود، به گونه اي كه در هر دوره تاريخي از آن، نسبت به دو دوره سابق جديد است و نسبت به دوره لاحق قديم.
اين معنا از تجدد پذيري كلام مورد نزاع نيست و انكار آن خلاف بداهت تاريخي است، آنچه مورد بحث است، تحولي است كه بر يقين معرفتي خاص دلالت دارد. با توجه به اين معنا است كه از كلام جديد سخن گفته مي شود.
3. اعتقاد به تحويل در مسائل علم، نه تنها بر مبناي علم شناسي نوين، بلكه بر مبناي علم شناسي قدما نيز، مستلزم تحول در همه اضلاع معرفتي علم است.
بر اساس ضوابط منطق علوم نزد قدما، علم چيزي نيست جز مسائل آن. كشف اين قاعده از درك عميق ارتياط وثيق بين اضلاع مختلف دانش، به ويژه اركان سه گانه آن، يعني مسائل، مبادي و موضوع، ناشي شده است.
بر مبناي اين قاعده، مسائل علم ، همه اضلاع هندسه معرفتي آن را شكل مي بخشد به گونه اي كه تجدد در مسائل، تحول در هندسه معرفتي علم را اقضا مي كند.[3]
2. كلام به مثابه علمي جديد
بر اساس اين ديدگاه، كلام سنتي و كلام نوين فقط در عنوان كلام اشتراك دارند ( اشتراك لفظي ) و بين اين دو تفاوت جوهري وجود دارد. اين نوع نگرش، كلام قديم را در قياس با كلام جديد ناكافي، بلكه ناكار آمد مي بيند: « براي اين كه فضاي تفكر به طور كلي در اين روزگار تغيير كرده و جا زمين علمي و فلسفي رخت بربسته اند، ثبات عقلي و يقيني عقايد حقه، كه هدف كلام سنتي به شمار مي رفت، ناممكن گشته است و در يك كلام، سؤال ها و پرسش هاي جديد و روش ها و مباني و مبادي و فضاي ديگري حاكم شده است. بنابراين، به ناچار بايد به شيوه ديگري از خدا و نبوت و انسان و معاد و وحي سخن گفته شود.»[4] در نقد اين تلقي از كلام جديد، فقط بر ذكر اين نكته بسنده مي كنيم كه لازمه اين تعريف و تلقي از كلام جديد، خروج اين دانش از زي و هويت كلامي آن است. در اين صورت، كلام جديد مي تواند شامل فلسفه دين و دين پژوهي نيز بشود. اما ديگرـ به تقليد از الهيات جديد مسيحي ـ چه اصراري بر اطلاق آن عنوان (كلام) بر چنان مضموني هست؟ مي توان بر اين دانش نام مناسب ديگري گذاشت.[5]
هندسه معرفتي جديد كلام (يا نظام جديد كلامي)
پاسخ هاي پيشين، هر يك به يكي از اضلاع تجدد در علم كلام اشاره دارند. اما در اين ميان، نظريه ديگري هم وجود دارد كه مدعي است از مغالطه كنه و وجه در امان است. بر اين معنا، كلام جديد، يعني علم كلام با همه اضلاع نوين. دلايل اين پاسخ، ارتباط وثيقي است كه اضلاع مختلف يك معرفت با يكديگر دارند. زبان، روش، موضوع، مباني، رهيافت ها، شبهات كلامي و ...، با يكديگر ارتباط چند جانبه دارند و تحول در هر يك، موجب بروز تحول در ديگر اضلاع است. حتي غايت كلام نيز در همين راستا متجدّد مي شود. البته، تجدد را نبايد به معناي رفتن امري و جايگزين شدن امر ديگري تلقي كرد، بلكه به عنوان مثال، تجدد در هدف دفاعي، ممكن است به معناي فهم جديد از دفاع باشد.؛ چرا كه فهم جديد از عقلانيت، دفاع عقلاني از انديشه ديني را بي تأثير نمي گذارد.
اگر در هندسه معرفتي علم كلام و در تمامي اضلاع و رئوس ثمانيه آن تحول رخ داده است و كلام جديد در تمام اضلاع معرفتي نوين خود متولد شده است، چگونه مي توان آن را كلام انگاشت و از نسبت آن با كلام سنتي سخن گفت؟! حافظ وحدت بين كلام سنتي و كلام نوين چيست؟ پاسخ اين سؤال در گرو تفكيك دو معنا از تجدد در علم كلام است كه غالبا موجب ابهام در تصوير معاصران از علم كلام جديد شده است.
به هر حال برخي از مسائلي كه در كلام جديد مطرح ميشوند عبارتند از :
تعريف و چيستي دين، نيازهاي بشر به دين، قلمرو دين و گستره شريعت، كاركردهاي دين، منشأئ دين، گوهر و صدف دين، كثرت گرائي ديني، سكولاريسم، زبان دين، علم و دين، عقل و دين، ايمان ديني و... .
براي مطالعه بيشتر ر. ك:
1. عبدالحسين خسرو پناه، كلام جديد، قم: مركز مطالعات ويژوهشهاي فرهنگي حوزه علميه .
2. احد فرامرز قراملكي، هندسه معرفتي كلام جديد، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر .
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . جعفر سبحاني مدخل مسائل جديد در علم كلام، قم: موسسه امام صادق (ـ عليه السّلام ـ)، 1375، ص 10 .
[2] . صادق لاريجاني، «ميزگرد ماهيت كلام جديد و فلسفه دين»، بخش دوم، روزنامه اطلاعات، ش 20816، ص 7.
[3] . احد فرامرز قراملكي، «تحليل مفهوم تجديد در كلام جديد»، كلام جديد در گذر انديشه ها، ص 106.
[4] . محمد مجتهد شبستري، هرمنوتيك، كتاب و سنت، تهران: طرح نو، ص 78ـ 79.
[5] . علي اكبر صادقي رشاد، مجله قبسات، ش 2، ص 12 .
ماهيت كلام جديد
درباره ماهيت و چيستي كلام جديد، آراي مختلفي مطرح شده است اين واژه چند سالي است كه در ادبيات مذهبي ما رواج پيدا كرده است. نخستين اثري كه در اين زمينه، ترجمه و منتشر شد، كتاب « علم كلام جديد » اثري شبلي نعماني (1274ـ 1332 ه.ق ) مي باشد. بعدها اين واژه توسط استاد شهيد مطهري به كار گرفته شد و سپس در ميان دانشوران رواج پيدا كرد.
تلقي هاي مختلف از اصطلاح كلام جديد در بين دانشوران ما، آن را در هاله اي از ابهام قرار داده است. پرسش محوري كه در اين زمينه مطرح است، اين است كه آيا كلام جديد تفاوتي ماهوي با كلام قديم دارد و به عنوان علمي جديد به شمار مي رود، يا آن كه پسوند جديد صرفا به وجود مسائل و پرسش هاي نوين در حوزه انديشه كلامي اشارت دارد، بي آن كه دلالتي بر تغيير ساختار علم و تولد علمي جديد داشته باشد؟
ديدگاه هاي گوناگون در رابطه باتجدد كلام را مي توان دو دسته كلي تقسيم كرد:
در دسته اول كساني قرار دارند كه منكر علمي به نام كلام جديد هستند، بلكه آن رادر ادامه كلام سنتي دانسته اند كه در ضلعي از اضلاع تجدد يافته است. البته، هر يك از قايلان به اين ديدگاه، تقريري مختلف از آن دارند . كه ما در اين مقال به دليل رعايت اختصار فقط يك تقرير را ذكر مي كنيم كه نظريه غالب هم مي باشد.
دسته دوم كساني هستند كه كلام جديد را دانشي كاملا نوين دانسته اند كه جز اشتراك لفظي، نسبتي ديگر ميان آن و كلام جديد متصور نيست.
اما در اين ميان، قول ديگري هم هست كه از كلام جديد به عنوان نظام جديد يا كلامي هندسه معرفتي جديد كلام ياد كرده است، يعني كلام جديد هويتا (و نه بر حسب اشتراك لفظ) كلام است كه در همه اضلاع و ابعاد معرفتي خود تجدد يافته است.
1. منكرين كلام جديد
اين نظريه تجدد را وصف مسائل كلامي دانسته است؛ بدين معنا كه در گذشته بيش تر با مسائلي در حوزه خدا شناسي و معاد شناسي رو به رو بوده است، ولي امروزه مباحث بيش تر به قلمرو انسان شناسي و دين شناسي نظر دارند.[1] «... چون در گذر طبيعي زمان، مسائل و پرسش ها نو مي شوند، علم كلام نيز به لحاظ مسائلش چهره اي نو مي يابد»[2] بنابراين، كلام جديد، مسائل جديد كلامي است و تسميه كلام جديد بر اين مبنا، از باب تسميه شيئي به اسم مهم ترين ويژگي و جزء آن مي باشد.
ارزيابي اين نظريه
نظريه حصر تجدد كلام در مسائل، از جهات گوناگون قابل نقد و بررسي است كه در اين جا فقط به طرح چند نكته پيرامون آن مي پردازيم:
1. سرّ رواج اين تصوير از كلام جديد، اين است كه نخستين مواجهه فرد با كلام جديد، از طريق مواجهه با مسائل نوين است. اما توقف در اين مواجهه و عدم توجه به ساير ابعاد معرفتي كلام جديد و غافل ماندن از لوازم معرفتي مسائل نوين كلامي، موجب افتادن در دام مغالطه كنه و وجه مي گردد و اثري جز قطع هم زباني و همدلي با مخاطب نخواهد داشت.
2. تجدد پذيري در مسائل به معنايي كه در اين نظريه آمده است، مفهوم نسبي و تدريجي است. علم كلام مانند ساير علوم ، در رشد تاريخي خود به تدريج داراي مسائل جديد مي شود، به گونه اي كه در هر دوره تاريخي از آن، نسبت به دو دوره سابق جديد است و نسبت به دوره لاحق قديم.
اين معنا از تجدد پذيري كلام مورد نزاع نيست و انكار آن خلاف بداهت تاريخي است، آنچه مورد بحث است، تحولي است كه بر يقين معرفتي خاص دلالت دارد. با توجه به اين معنا است كه از كلام جديد سخن گفته مي شود.
3. اعتقاد به تحويل در مسائل علم، نه تنها بر مبناي علم شناسي نوين، بلكه بر مبناي علم شناسي قدما نيز، مستلزم تحول در همه اضلاع معرفتي علم است.
بر اساس ضوابط منطق علوم نزد قدما، علم چيزي نيست جز مسائل آن. كشف اين قاعده از درك عميق ارتياط وثيق بين اضلاع مختلف دانش، به ويژه اركان سه گانه آن، يعني مسائل، مبادي و موضوع، ناشي شده است.
بر مبناي اين قاعده، مسائل علم ، همه اضلاع هندسه معرفتي آن را شكل مي بخشد به گونه اي كه تجدد در مسائل، تحول در هندسه معرفتي علم را اقضا مي كند.[3]
2. كلام به مثابه علمي جديد
بر اساس اين ديدگاه، كلام سنتي و كلام نوين فقط در عنوان كلام اشتراك دارند ( اشتراك لفظي ) و بين اين دو تفاوت جوهري وجود دارد. اين نوع نگرش، كلام قديم را در قياس با كلام جديد ناكافي، بلكه ناكار آمد مي بيند: « براي اين كه فضاي تفكر به طور كلي در اين روزگار تغيير كرده و جا زمين علمي و فلسفي رخت بربسته اند، ثبات عقلي و يقيني عقايد حقه، كه هدف كلام سنتي به شمار مي رفت، ناممكن گشته است و در يك كلام، سؤال ها و پرسش هاي جديد و روش ها و مباني و مبادي و فضاي ديگري حاكم شده است. بنابراين، به ناچار بايد به شيوه ديگري از خدا و نبوت و انسان و معاد و وحي سخن گفته شود.»[4] در نقد اين تلقي از كلام جديد، فقط بر ذكر اين نكته بسنده مي كنيم كه لازمه اين تعريف و تلقي از كلام جديد، خروج اين دانش از زي و هويت كلامي آن است. در اين صورت، كلام جديد مي تواند شامل فلسفه دين و دين پژوهي نيز بشود. اما ديگرـ به تقليد از الهيات جديد مسيحي ـ چه اصراري بر اطلاق آن عنوان (كلام) بر چنان مضموني هست؟ مي توان بر اين دانش نام مناسب ديگري گذاشت.[5]
هندسه معرفتي جديد كلام (يا نظام جديد كلامي)
پاسخ هاي پيشين، هر يك به يكي از اضلاع تجدد در علم كلام اشاره دارند. اما در اين ميان، نظريه ديگري هم وجود دارد كه مدعي است از مغالطه كنه و وجه در امان است. بر اين معنا، كلام جديد، يعني علم كلام با همه اضلاع نوين. دلايل اين پاسخ، ارتباط وثيقي است كه اضلاع مختلف يك معرفت با يكديگر دارند. زبان، روش، موضوع، مباني، رهيافت ها، شبهات كلامي و ...، با يكديگر ارتباط چند جانبه دارند و تحول در هر يك، موجب بروز تحول در ديگر اضلاع است. حتي غايت كلام نيز در همين راستا متجدّد مي شود. البته، تجدد را نبايد به معناي رفتن امري و جايگزين شدن امر ديگري تلقي كرد، بلكه به عنوان مثال، تجدد در هدف دفاعي، ممكن است به معناي فهم جديد از دفاع باشد.؛ چرا كه فهم جديد از عقلانيت، دفاع عقلاني از انديشه ديني را بي تأثير نمي گذارد.
اگر در هندسه معرفتي علم كلام و در تمامي اضلاع و رئوس ثمانيه آن تحول رخ داده است و كلام جديد در تمام اضلاع معرفتي نوين خود متولد شده است، چگونه مي توان آن را كلام انگاشت و از نسبت آن با كلام سنتي سخن گفت؟! حافظ وحدت بين كلام سنتي و كلام نوين چيست؟ پاسخ اين سؤال در گرو تفكيك دو معنا از تجدد در علم كلام است كه غالبا موجب ابهام در تصوير معاصران از علم كلام جديد شده است.
به هر حال برخي از مسائلي كه در كلام جديد مطرح ميشوند عبارتند از :
تعريف و چيستي دين، نيازهاي بشر به دين، قلمرو دين و گستره شريعت، كاركردهاي دين، منشأئ دين، گوهر و صدف دين، كثرت گرائي ديني، سكولاريسم، زبان دين، علم و دين، عقل و دين، ايمان ديني و... .
براي مطالعه بيشتر ر. ك:
1. عبدالحسين خسرو پناه، كلام جديد، قم: مركز مطالعات ويژوهشهاي فرهنگي حوزه علميه .
2. احد فرامرز قراملكي، هندسه معرفتي كلام جديد، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر .
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . جعفر سبحاني مدخل مسائل جديد در علم كلام، قم: موسسه امام صادق (ـ عليه السّلام ـ)، 1375، ص 10 .
[2] . صادق لاريجاني، «ميزگرد ماهيت كلام جديد و فلسفه دين»، بخش دوم، روزنامه اطلاعات، ش 20816، ص 7.
[3] . احد فرامرز قراملكي، «تحليل مفهوم تجديد در كلام جديد»، كلام جديد در گذر انديشه ها، ص 106.
[4] . محمد مجتهد شبستري، هرمنوتيك، كتاب و سنت، تهران: طرح نو، ص 78ـ 79.
[5] . علي اكبر صادقي رشاد، مجله قبسات، ش 2، ص 12 .
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}